"مردم سالاری" چیست؟ "دینی" به چه معنا؟ ( "حق و تکلیف" در انتخابات )
نشست ( پاسخگوی "رای خود" باشیم )_ سازمان تبلیغات_ انتخابات ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر برادران و خواهران عزیز. عنوانی که مطرح فرمودند بحث انتخابات هست و طبیعتاً از بنده توقعی نیست که وارد بحث لیستها و انتخاب اصلح، به این معنا که چه کسانی هستند، نه اینجا جای آن است و نه بنده در این قضیه وارد هستم. اما دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی در حوزه نظامسازی دینی معاصر از جمله معنادادن به انتخابات در چارچوب اصول دینی و تفکر دینی است. این قطعاً یک دستاورد تازه برای بشر بود و برای دپارتمانهای علوم سیاسی و فلسفه سیاسی. این دو چیزی که در این یکی دو قرن اخیر، از وقتی که مفهوم دموکراسی از لابلای کتابهای فلسفی سیاسی به تدریج به صحنه مدیریت سیاسی و به کف خیابانها آمد و بطور ویژه در صد سال گذشته، دیگر هیچ وقت جمع این دوتا معنا با هم یعنی، تعریف انتخابات در ذیل یک حکومت دینی، هرگز مطرح نشد ضمن این که به تدریج اصل مفهوم و مصداق حکومت دینی، هم به لحاظ امکان و هم به لحاظ معناداری و هم به لحاظ فایده، و سودمندی زیر سؤال رفت. یک مرتبه در یک چنین وضعیتی که هم حکومت دینی کلاً در اذهان منتفی شده بود و هم بویژه اگر حکومت دینی قابل تصور باشد مفهوم انتخابات در ذیل حکومت دینی کاملاً بیمعنی دانسته میشد در این شرایط، یک مرتبه این بحث انتخابات و انتخاب حاکمان در ذیل تفکر دینی مطرح شد. این خیلی حرف تازهای بود. کسانی گمان کردند از یک مشروعیت دوگانه دارد بحث میشود، مشروعیت دارد تقسیم بر دو میشود. مثل این که یک بخشی از مشروعیت را میخواهند از موازین الهی و خدا و انبیاء بگیرند و یک بخشی را هم از مردم، افکار عمومی و آراء عمومی با همان توجیهی که در لیبرال دموکراسی تبیین میشود یعنی انگار یک جمع مکانیکی موزائیکی اینها کنار هم چیده بشوند ولو بیربط هستند ولو این که مبنا و تعریفشان از حقوق سیاسی به کلی متفاوت و متعارض است اما به زور اینها در یک قفه کنار هم بگذاریم. اولاً 90- 95 درصد دموکراسیها در دنیا نمایشی است، بخصوص در کشورهای غیر اروپایی. و در آن 7- 8- 10 درصد کشورهایی که دموکراسی نمایندگی و پارلمانی صورت میگیرد هم قدرت قفل شده کاملاً پیداست یعنی تبادل قدرت حتماً داخل یک دایره قرمزی، یک خط قرمزی صورت میگیرد و هیچ تصمیم اساسیای توسط نمایندگان مردم در هیچ حوزهای نمیتواند گرفته شود. الان میدانید بخاطر مشارکت پایین بعضی از کشورها مثل بلژیک و چند کشور اروپایی، انتخابات اجباری است یعنی اگر کسی در انتخابات شرکت کند مجرم است چون مردم شرکت نمیکنند نصاب آراء پایین است جریمه میشوند در عین حال همه میدانند که نمایندگانش در حوزههای بسیار بسیار محدود در یک اتاق دو در سه میتوانند قدم بزنند و تصمیم بگیرند. ولی در همان حد باز تصمیم میگیرند. در کشورهای دیگر دنیا از جمله کشورهای مسلمان، متأسفانه در همین حد هم انتخابات نیست یعنی در همین دو در سه هم فضای تنفسی نیست که بخواهند نمایندگان واقعی مردم برای مردم تصمیم بگیرند. اصلاً نمایندگان واقعی مردم نیستند انتخابات درستی صورت نمیگیرد. شعبدهبازی که نظام سرمایهداری در چند کشور اصلی شمال غرب اروپا و غرب اروپا و خود آمریکا کرد این بود که عرض کردم یکی دوتا فراکسیون آن جلو میسازند و یک رقابت که صدای رقابت آن خیلی بلند است و محتوای آن خیلی کوتاه است سر مسائل خیلی جزئی. مثل ما اینجا نیستند که در انتخاباتها نامزدها میآیند اصل قانون اساسی را دوباره زیر سؤال میبرند! مثل این که یک دفعه میگویند میخواهیم نظام را عوض کنیم! فلان کار را میکنیم! آنجا اینطوری نیست آنجا سقف رقابتها این است که مثلاً بیمه بهداشتی را کم بکنیم، بالا بیاوریم، سقط جنین را آزاد باشد یا نباشد، مالیات اینقدر بگیریم و... این سقف دعواهاست. نه این که یک مرتبه کسی بیاید بگوید ما اصلاً میخواهیم مفهوم چه را عوض کنیم یا معانی اساسی سیاسی را در قانون اساسی را عوض کنیم. اینجا در ایران این حرفها را میزنند هیچ کس در انتخابات در آمریکا و اروپا، هیچ کس در این سطح حرف نمیزند اصلاً رقابتها اینطور چیزها نیست، هرکس این حرفها را بزند در انتخابات راهش نمیدهند و بیرونش میکنند کسی جرأت نمیکند این حرفها را بزند. صداقت ما در دموکراسی آنها را کشته! اما آنها خودشان اینقدر دموکرات نیستند میگویند ما گفتیم دموکراسی هستیم ولی سر این چیزها با هم بحث نمیکنیم مثلاً اینجا دیگر رأی نمیگیریم که اصل این جلسه باشد یا نباشد؟ مثلاً میگوییم این لیوان اینجا باشد یا اینجا باشد. درستش هم همین است که وقتی یک نظامسازی کردی در چارچوب نظام اصلاحات و انتقادات باشد نه تغییرات رادیکالی، دوباره دعوا! بعضی وقتها در انتخابات ما دوباره از اول شروع میکنند دعوا و اختلافات. بابا ما از آنها دیگر رد شدیم، هر انتخاباتی در طول انتخابات قبلی است نه در عرض آن و نه بازگشت به قبل از آن. نمونه بارز آن سال 88 بود که دیدید در مناظرات آقایانی که میخواستند رئیس جمهور بشوند به جای این که به همدیگر انتقاد کنند و پیشنهاد بدهند از اساس داشتند ترتیب نظام و جمهوری اسلامی را میدادند! اینطوری که بحث نمیکنند! کدام دموکراسی در دنیا اینطوری با هم رقابت میکنند؟ حالا من اصلاً نمیخواهم بگویم چه کسانی حرفهایشان درست بود و چه کسانی غلط بود. نمیخواهم داوری کنم ولی این طرز رقابت، این طرز بحث انتخاباتی در خود کشورهایی که دموکرات و مدعی اصلی هستند هرگز در این سطح صورت نگرفته و نمیگیرد. آنها میدانند که این یعنی حمله به ساختار. یعنی شکستن قاعده. یعنی شالودهشکنی کل سیستم. این کارها را که نمیکنند. کسی به آنها اجازه هم نمیدهد که این کارها را بکنند. اینها فوقش میآیند در دایره منافع این کمپانی، آن کمپانی، منافع ایالات یک تصمیمات اینطوری میگیرند بعضی حرفهای رادیکال مهمی هم که میزنند آنها هم هرگز به ساختار سیاسی کشورشان مربوط نیست و صدمه نمیزند. مثل حق سقط جنین، خودکشی، ازدواج همجنسبازان و سقف مطالباتشان این است منتها اینها چون توی این حوزهها خط قرمز ندارند مسائل فرهنگی اجتماعی خیلی برایشان اهمیت ندارد اینجاها هر چیزی را میگویند اما در حوزه ساختار و قانون اساسیشان و حفظ اصل حاکمیت و ادامه حاکمیت هیچ کدام این حرفها را نمیزنند حتی یک حزب جنگ راه میاندازد حزب بعدی سقف حرفهایش این است که میگوید من میآیم آن را جمع و جور میکنم بعد در عمل هم آن کار را نمیکند و همان سیاست را ادامه میدهد مگر سیاست در یک کشوری شکست بخورد و بعد برای این که آبرومندانه آن را جمع کنند میگویند حزبی که توی کار آمد حرفش را پس نگرفت و او هنوز میگوید جنگ! حزب دوم میآید به عنوان این که آبروی سیستم را حفظ کند در عمل جمعش میکند یا در زبان میگوید ولی در عمل جمع نمیکند مثل اوباما که آمد 3- 4تا وعده داد که شعارش we can بود، یعنی میتوانیم و این که دو- سه تا کار قطعی را قول داد که هیچ کدامش را انجام نداد. در سیاست خارجی گفت من گوآنتانامو را جمع میکنم که تا همین الآن هم نکرد و گفت نمیشود باید باشد! میخواهم بگویم آنجا احزاب و رقابتها در طول هماند اگر در عرض هم هستند تعارضهایشان پایههای سیستم را نمیزند ولی آنها دموکراسی را گفتند و عمل نکردند ولی ما گفتیم و عمل کردیم این که میگویم صداقت ما آنها را کشته، این است. بعد این اواخر دیدم یک مقالهای نوشتند که خلاصه مثل ما دموکراسی یاد گرفتند در ایران اینها روشهای ما را یاد گرفتند اینها هم انتخابات میکنند ولی عملاً نمیگذارند قدرت از سیکل سیستم خارج شود حالا تعبیر اخیری که دیروز در خبرها دیدم برای یکی از همین تینگتانگهایشان که میگوید این جمهوری اسلامی عین خودمان است! اینها انتخابات برگزار میکنند ولی مدام قدرت میآید دست یک گروه تندرو یا میرود دست یک گروه کمترتندرو! ما هی فکر میکنیم دارد میآید طرف ما چون یک عدهای حرفهای ما را در ایران میزنند ما میگوییم اینها دارند طرف ما میآیند باز آخرش یک ولیّ فقیهی آن بالا دارند نمیگذارد. قدرت هی بازی میکند سُر میخورد ولی باز دوباره سر جای اولش برمیگردد و ولایت فقیه توانسته سیستم را که کاملاً انتخاباتی است و رقابتهایشان هم کاملاً جدی است به قدری که توی خیابانها همدیگر را میزنند ولی در عین حال معلوم نیست چطوری است که کنترل میکند و دوباره جای اول برمیگردد! دور میشود دوباره برمیگردد و این مثل بومرنگ است که دور میشود و دوباره سر جای اولش برمیگردد 37- 38 تا انتخابات کرده که انتخاباتشان هم واقعاً انتخابات است تقلب نمیکنند و شعارها و حرفها هم گاهی خیلی تند است ولی باز این سیستم مانده و سال به سال دارد قویتر میشود یعنی هم انتخاباتی است و هم شعارهای دینی و انقلابیاش را باز تکرار میکند و هم ضعیف نمیشود. خب این تعبیر دشمن است که عیناً این تعبیر را به کار میبرد.
یک نکته دیگر هم اینجا عرض کنم، چون میپرسند که دموکراسی بالاخره مردمسالاری و انتخابات واقعاً بهترین روش برای حکومت است؟ بعضیها معتقدند که "دموکراسی" را یک وقت به عنوان "روش" داریم بحث میکنیم و یک وقت به عنوان "ارزش". دموکراسی به عنوان ارزش که بخواهد محتوای سیستم را دموکراسی بخواهد تعیین کند این اولاً از نگاه اسلامی و بلکه هر مکتبی معنا ندارد و غلط است. به لحاظ واقعی هم امکان ندارد. یعنی ما هرگز یک دموکراسی خالص که طبق تعریف حکومت مردم بر مردم باشد هرگز چنین حکومتی در تاریخ بشر تحقق پیدا نکرده به این معنا که راجع به همه مسائلی که به مردم مربوط است همه مردم نظر داده باشند و دخالت کرده باشند، چنین چیزی امکان ندارد و در تاریخ هم اتفاق نیفتاده و هرگز هم نخواهد افتاد. پس چه؟ این کلمه دموکراسی معنیاش چیست و به چه ضرورتی به کار رفته است؟ یعنی حاکمیت مردم؟ دمو و کراسی، حاکمیت مردم، حاکمیت مردم بر مردم اصلاً چطوری این کلمه بکار رفته است؟ خب تمام فیلسوفان سیاسی که در حوزه دموکراسی نظریهپردازی کردند نهایتاً همه به اینجا رسیدند که این یک عنوان نمادین است. نیمه دوم قرن 19 و در قرن 20 عملاً اینجا تصریح شد که اگر ما بخواهیم حکومت مردم را بر مردم را روی زمین اجرا کنیم از توی ذهن و کتابخانه و کاغذ و حرف و شعار و سخنرانی پیادهاش کنیم عملاً حکومت اکثریت مردم بر اقلیت شد نه حکومت مردم بر مردم، مرحله بعد حکومت اکثریت بر اقلیت هم نه امکان دارد نه توجیه فلسفی دارد. بنابراین آن را حکومت نمایندگان اکثریت بر اقلیت و بر کل جامعه کردیم! بعد از یک مدتی در عمل دیدیم که نمایندگان هم در عمل، نمایندگان اکثریت نیستند در عمل یک الگارشی یک هژمونی قدرت اقلیتی تشکیل میشود اینها پول دارند سرمایه دارند در حکومت نفوذ دارند، رسانه دارند، حزب دارند و به سرمایهداران وصل هستند و افکار عمومی. عملاً نه توده مردم متوجه همه مسائل و مصالح خودشان هستند چون تخصص ندارند و چیزی نمیدانند فقط میگویند آدمهای خوب بیایند به ما خدمت کنند خب از کجا میفهمی که یک قانونی در پارلمان میگذرانند راجع به واردات، صادرات، بانک، تو از کجا میفهمی به نفع تو هست یا نیست؟ حکومت کدام مردم بر مردم؟ حکومت عوامی که چیزی نمیدانند راحت میشود سرشان کلاه گذاشت، همه جای دنیا همین است. اینهایی که میگویم بحثهایی است که نظریهپردازان دموکراسی در خود غرب در نیمه دوم قرن 20 آخر قرن 20 در همین دهههای اخیر دارند میکنند که نه روی زمین حکومت مردم بر مردم و نه امکان دارد نه معنا دارد و نه فایده دارد چون عوامسالاری و جهلسالاری میشود مردم معمولی مگر تخصصی دارند اغلب مردم زندگی شخصی خودشان را نمیتوانند درست مدیریت کنند چطوری میتوانند بر جامعه تصمیم بگیرند؟ کی گفته همه مردم با هم مساویاند در فهم مسائل، در قدرت تصمیمگیری راجع به مسائل. جامعه یعنی اقتصاد، جامعه نظامیگریاش تخصصی است، اقتصادش تخصصی است، روابط بینالمللش همینطور. حقوق مدنیاش همینطور. مفهوم خانواده. رسانه. آموزش و پرورش. کجای آن تخصصی نیست؟ چرا غیر متخصص و عوام بتوانند تصمیم بگیرند که چه کسانی بر جامعه حکومت کند؟ این خلاف عقل است، خلاف منطق است. متخصص باید بر غیر متخصص مدیریت کند نه این که غیر متخصص تصمیم بگیرد کی چه کار کند؟ ضمن این که بعد که افراد را میآورد سر کار، توده مردم اصلاً متوجه نیستند، اصلاً در جریان نیستند، وقت ندارند، اصلاً حوصله ندارند، خبر ندارند چه کسی دارد چه تصمیمهایی برایشان میگیرند، در بانک مرکزی، در اداره مالیات، وزارت خارجه، وزارت نفت، از کجا میدانی که چه خبر است، اصلاً به تو هم بگویند مگر میفهمی! دهتا فرمول جلویت میگذارد اقتصاد، واردات، آمار حالا جنابعالی و مردم نظر بدهید! خب نمیفهمد چه را نظر بدهد؟ بنابراین عملاً معنیاش این شد دموکراسی عملاً تبدیل میشود به تکنوکراسی و بوروکراسی. تکنوکراسی که شد تکنوکراتها باید بر تو حکومت کنند. بوروکراسی که شد بوروکراتها باید بر تو حکومت کنند. کدام حکومت مردم بر مردم؟ حکومت تکنوکراتها و بوروکراتها بر مردم. این میشود حکومت علمی و دموکراتیک ممکن. بعد در عمل وقتی که وارد میشوید تکنوکراتها و بوروکراتها چگونه تصمیم میگیرند؟ هر دویشان کارمندند! کارمند چه کسی هستند؟ کارمند کسی که به آنها پول میدهد. یعنی عملاً تکنوکرات یا بوروکرات کارمند مردم نیستند، کارمند کسی هستند که از او حقوق میگیرند یعنی سرمایهدار، یعنی صاحبان قدرت و ثروت، خب دموکراسی که میخواهد علمی باشد، و واقعی و عینی باشد ته آن چه میشود؟ اول شعارش حکومت مردم بر مردم است، ولی واقعیت آن میشود حکومت همان اقلیت سرمایهدار یا صاحب قدرت بر مردم به اسم نمایندگان مردم! اینها یک مشکلاتی است.
خب بعضیها میپرسند دموکراسی با این مشکلات، مزایایی دارد بالاخره بهترین روش حکومت هست یا نیست؟ مزایایش از این قبیل است که سر هر انتخابات بالاخره باید مردم باز به صحنه بیایند تصمیم بگیرند، میآیند این انعقاد قدرت و ثروت را میشکنند. تا آنها میخواهند به خود بیایند و مافیا درست کنند در وزارتخانهها، در مجلس، توی شوراها، توی معادن، نفت، تا میآیند یک مافیایی درست کنند چهار سال، هشت سال نشده، خب یک مرتبه رأس قدرت عوض میشود ولو مافیای دیگری بخواهد شکل بگیرد مافیای قبلی را بهم میپاشد اجازه انعقاد قدرت و ثروت را ندهد. قدرت و ثروت را سیال میکند. لذا اجازه نمیدهد استبداد ریشهدار دیرپا شکل بگیرد که دیگر نشود آن را هیچ کاری کرد. بنابراین بله، از یک جهت نگاه کنید بهترین روش حکومت است. روشهای دیگر چیست؟ روشهای دیگری که مردم هیچ دخالت نکنند. مردم را به اسم این که شما عوام هستید و متخصص نیستید که نمیشود از صحنه کنار گذاشت؟ از آن طرف اختیار را به مردم بدهید مردم عوام هستند و اغلب از چیزی اطلاعی ندارند به دست خودشان کلاه خودشان را میشود برداشت! میتوانی یک طرحی بیاوری که خودشان به ضرر خودشان رأی بدهند. نمیفهمند، متوجه نمیشوند! یعنی آدم متخصص به راحتی کلاه آدم غیر متخصص را برمیدارد طوری که او برایش کف هم میزند و میگوید خیلی ممنون به ما خدمت کردی. حالا با این تعارض چه کنیم؟ اگر گفتی حکومت مردم بر مردم، مگر امکان دارد؟ مگر همه مردم در همه مسائل نظر دارند؟ مگر فرصت دارند؟ مگر دخالت میکنند؟ اینطور دموکراسی در دنیا نیست. مثلاً سوئیس یک وقتی همین چیزهای حقوق بشری در سوئیس بود ما رفتیم بحثهای حقوق بشری بکنیم آنجا پرسیدم دیدم توی خیابان یک میدانی است یک عده مردم جمع هستند گفتم این میتینگ است؟ گفتند نه، اینجا میخواهند راجع به مسائل شهری یک تصمیمی بگیرند این در دنیا فقط در سوئیس این را دیدم و شنیدم جای دیگر هم ندیدم، دموکراسی مستقیم به این معنا که میخواهند مثلاً یک تصمیمی برای شهر بگیرند میگویند موافقین و مخالفین همه بیایند ببینیم چه نفرند؟ خود مردم. خب خود مردم هم که اغلب نمیآیند کار دارند گرفتارند، مثلاً میبینند چند صد نفر یا چند هزار نفر میآیند میگویند خب همینها که آمدند اکثریت این را میگویند و همین کار را در شهر انجام میدهیم. دموکراسی مستقیمی که باز اغلب مردم شرکت ندارند آن هم در حد تصمیمهای کوچک ما میخواهیم مثلاً این خیابان را یکطرفه بکنیم به نظرتان بکنیم یا نه؟ تازه آنجا من پرسیدم خب اول یک کار تخصصی میشود یا نه همینطوری میبینید که چه کسانی میخواهند یکطرفه بشود و چه کسانی میخواهند دوطرفه بشود. گفتند نه. همان هم نیست. همان هم قبلش باید یک کار تخصصی صورت بگیرد و الا بگوید چون خوشم میآید این خیابان را یک طرفه کن! آن هم چون خانه عمهام آنجاست آن را دوطرفه کن! بعد باید ببینیم عمههای چه کسی بیشتر هستند یا عموهایشان! و در کدام خیابان هستند! لذا 7- 8 تا بنبست و تناقض و مشکل به لحاظ تئوریک و به لحاظ عملی در مفهوم دموکراسی، اگر دموکراسی خالص روی کاغذ باشد واقعاً وجود دارد. بعد به این نتیجه رسیدیم که باید انتخاب کنیم بین این مسائل. اگر مردم را حذف کنیم دیکتاتوریهای مافیایی شکل میگیرد که دیگر هیچ طوری نمیشود آن را برداشت مگر با انقلاب و خونریزی! اگر کار را به مردم بسپاریم اسم آن مردم است، آنجا که واقعاً مردمی است عوامانه است، سطحی است، اگر از آنها بپرسید به نظر شما مالیات خوب است بگیریم یا نه؟ خب همه میگویند نه، خوب است که از ما مالیات نگیرید. خب اگر مالیات نگیری نمیتوانی کشور را اداره کنی سقوط میکنی. میگوید اگر نظرسنجی مردم باشد شما هر سؤالی از مردم بکنی به خلاف مصلحت خودشان و جامعه رأی میدهند! چون به آنها بگو که قوانین ترافیک و راهنمایی و رانندگی خوب است؟ همه میگویند نه؟ یا بپرسید از شما مالیات بگیریم یا نه؟ میگویند نه نگیر یا کم بگیر! خب حالا بیاییم چهار مصوبه مردم را کنار هم بگذاریم حالا بفرما جامعه را اداره کن! هرکس زندان میافتد نظرسنجی کن، زندان خوب است؟ میگوید نه خوب نیست من میخواهم بیایم بیرون. راست هم میگوید میخواهد بیرون بیاید!
خب ما با این عوامزدگی و هرج و مرج چه کار کنیم؟ و این که اغلب مردم آراءشان در مشت کسانی است که رسانه دارند، حزب دارند و دلار و پول دارند! حالا بعضیها را میخرند ولی بسیاری از مردم را نمیخرند شستشوی مغزی میدهند. چند وقت پیش در آمریکا نظرسنجی کردند 56 درصد مخالف ایران هستند میگوید ایران خطرناک است! برای چه؟ برای این که یکسره توی گوششان میخوانند آی آمدند آی میخواهند بمب شیمیایی بزنند آی میخواهند بمب میکروبی بزنند آی اینها میخواهند ترور کنند! خب به هر ملتی اینها را بگویید معلوم است نظرشان چه میشود؟ در واقع دموکراسی نظرسازی میکنی بعد نظرسنجی. یعنی همان نظری که خودت به آنها داری دوباره بازخورد آن را میگیری. مثل این که در کوه صدا میزنی صدای خودت برمیگردد این چطور دموکراسی است؟ حالا ببینید این تناقضها همینطور پشت سر هم ماند. تهش این شد که به قدرت نمایندگان فقط بیاییم مشروعیت بدهیم و بعد سؤال شد که چطوری؟ آیا میشود جلوی الگارشی را گرفت؟ الگارشی یعنی حکومت اقلیت بر اکثریت. اقلیت مثلاً سرمایهدار. میشود هرجا دموکراسی غربی آمده در واقع الگارشی تشکیل شده است یعنی همه جا به اسم حکومت مردم بر مردم، حکومت اقلیت سرمایهدار بر مردم پیش آمده، هیچ جا خلاف این نشده، حتی همین کشورهای اروپایی که مشهور به دموکراسی هستند، همین سوئد، استاد دانشگاهش در سمیناری بود، اساتید دانشگاه سوئد چند نفر بودند که خودش هم جزو مقامات آنجا بود در پارلمان بود راجع به همین دموکراسی بحث بود گفت کل سوئد در اختیار 14تا خانواده است! بعضی از اسمهایشان را گفت. این 14 تا خانواده وقتی سر منافع بینشان اختلاف بیفتد تهش 5 تا خانوادهاند! این 5 تا خانواده کارخانههای اصلی، توپ میسازند، از توپهای سوئدی بگیر تا بقیه مسائل. بازار و بانکها و... گفت این 5تا خانواده در حوزه مسائل داخلی خودشان آزادند رقابت کنند و همیشه پارلمان در اختیار اینهاست اما در حوزه سیاست خارجی یا اقتصاد خارجی هیچ تصمیمی بدون اجازه آمریکا نمیتوانند بگیرند. تازه سوئد که میگویند بیطرف هستند و اصلاً سیاسی نیستند. میگفت عملاً آن 5تا خانواده هستند و آنها هم بدون اجازه آمریکا یا خلاف منافع صهیونیستها هیچ اقدامی نمیکنند همهشان هم با دموکراسی سر کار آمدند. و اتفاقاً همین سوئد و این کشورها به لحاظ اقتصادی جزو بهترین کشورهای اروپا هستند شمال اروپا، این کشورهای اسکاندیناوی اینها به لحاظ اقتصادی از همه کشورهای اروپایی بهترند. اولاً اغلب اینها همهشان پادشاهی هستند و جمهوری هم نیستند این خیلی جالب است به همه جا میگویند جمهوری ولی خودشان هنوز نظام سلطنت و پادشاهی هستند. خود انگلیس نه قانون اساسی دارد نه جمهوری است، نظام پادشاهی است. سوئد و دانمارک همینطور. اینها همهشان پادشاهی و سلطنتی هستند جمهوری نیستند. و نهایتاً تصمیمات محدود در چه حوزهای و چطوری رأی بگیرند. حالا بحث این است که این تلاشهای ناموفقی که صورت گرفت که چه کار کنیم واقعاً دموکراسی باشد نه الگارشی، و در دموکراسیهای غربی عملاً اتفاق نیفتاد این را چه باید کرد؟ بگوییم اکثریت تبلور اراده همگانیاند که نیستند، بخصوص بگوییم نمایندگان اکثریت تبلور اراده همه هستند اینکه به طریق اولی باز نیست. بگوییم اصلاً دموکراسی مستقیم که امکان ندارد که راجع به هر مسئلهای هر روز از همه مردم نظرخواهی کنیم اصلاً امکان ندارد ضمن این که توجیه منطقی ند ارد و صدمه آن بیشتر است. بعد امروز رأی میدهند الف، فردا باز همینها راجع به یک مسئلهای رأیگیری میکنند به ب رأی میدهند، چطوری میشود سیستمسازی کرد؟ اگر دموکراسی خالص و واقعی بدون چربی و استخوان باشد هزارتا مشکل هم نظری و هم عملی خواهد داشت! اینها که میگویم سیر همین بحث در دموکراسی میشود بعد نهایتاً اینها چطوری آمدند انتخابات را با ولایت فقیه جمع کردند؟ ولایت اگر با فقیه است با دموکراسی چگونه جمع میشود. حکومت مردم بر مردم به لحاظ نظری و عملی این مشکلات را دارد. از همه این مشکلات بگذریم این را چطوری با ولایت فقیه جمع میکنند؟ این سؤال هیچ وقت تا قبل از انقلاب ما در دوره جدید از اصلاً مطرح نبوده، در دوران مدرن، چه برسد به پست مدرن. این اولین بار است که دارد در تاریخ سیاسی بشر در عصرهای جدید مطرح میشود. چون دوران قبل که انتخابات و صندوق آراء نبوده، از وقتی هم که اینها در دنیا مطرح شده حکومت دینی هیچ جا مطرح نشده، ولایت فقیه، حکومت شرع و این حرفها. بنابراین این تجربه جمهوری اسلامی در تاریخ بشر اولین تجربه است که هم مشروعیت را با ضوابط الهی مطرح کند و هم بگوید تمام حاکمان را باید مردم انتخاب کنند یعنی از رهبر، که مردم انتخابش میکنند با انتخابات دو مرحلهای، تا کل قوه مجریه و وزارتخانهها، تا شورای شهر و روستا، شهردارها و مدیریتهای شهر و روستا، تا قانونگذاران و مجلس. کل مسئولین را از بالا تا پایین مردم باید انتخاب کنند اما در عین حال حکومت دینی است و ولایت فقیه هم هست. ولایت فقیه منتخب مردم از طریق خبرگان. نه ولایت هر فقیهی. بلکه یک) فقیهی که واجد شرایط باشد، صرف فقه دانستن کافی نیست. دو) نه هر فقیه واجدالشرایطی، بلکه فقیه واجد شرایطی که مردم قبولش داشته باشند. چطوری؟ الآن در اغلب دموکراسیهای دنیا انتخابات دومرحلهای است یعنی مردم پارلمان تعیین میکنند و پارلمان شخص اول کشور را که نخستوزیر است تعیین میکند یا گاهی رئیس جمهور را. کمتر دموکراسیهایی که مستقیم شخص اول کشور را با رأیگیری انتخاب میکنند الآن در دنیا اقلیت هستند. اکثراً انتخابات دومرحلهای است مثل انتخاب رهبر در کشور ما که مردم خبرگان را انتخاب میکنند و خبرگان رهبر را. در اغلب کشورها مثل همین پاکستان و هند را بگیرید تا ترکیه، بروید تا اروپا. رئیس جمهورمان باز به سبک آن جمهوریها، انتخابات و دموکراسیهای ریاستی انتخاب میکنیم یعنی ما عملاً در کشور دو نوع دموکراسی داریم چون در دنیا دموکراسی یا ریاستی است یا پارلمانی است. پارلمانی مثل خبرگان ما میشود. ریاستی مثل رئیس جمهور میشود. الآن عملاً هر دویش را داریم انجام میدهیم یعنی ولایت فقیه را به روش دموکراسی پارلمانی و رئیس جمهور را به روش دموکراسی ریاستی. بنابراین تقریباً از تمام روشهای رایج دموکراسی در دنیا در جمهوری اسلامی در قانون اساسی استفاده شده و همه آن آمده است از انتخابات شوراها بگیرید تا... خب معنی این، این است که ما پذیرفتیم انتخاب حاکمان به دست مردم و نظارت مردم بر حاکمان، و ادواری بودن انتخاب آنها و نظارت نمایندگانشان بر آنها، اینها را شما به عنوان دموکراسی و جمهوری قبول دارید با مبانی مشروعیتی که خودتان تعریف میکنید؟ ما همینها را قبول داریم بر اساس مبانی مشروعیت اسلامی. چون ما هم امربه معروف و نهی از منکر داریم، ما هم رضاً عامّه و رضاً الناس را داریم، ما مفهوم بیعت را داریم، همه اینها عملاً مفهوم این است که حاکمان باید مرضیّ مردم باشند و مردم باید حاکمان را سر کار بیاورند. پس این مفهوم اگر به تعریف غربی دموکراتیک است خب باشد به تعریف شیعی بخصوص، اسلامی هم هست در عصر غیبت.
یکی از حضار: اینها را بطور کاربردی بفرمایید.
استاد: همینهایی که میگویم کاربردی است. اگر میخواهید کاربردی من اینجا لیست بگویم من لیست نمیگویم. کاربردی همینهاست. شما به عنوان سازمان تبلیغات توجه داشته باشید سؤالاتی که در حوزه انتخابات صورت میگیرد، سؤالاتی که ریشه نظری و فرهنگی دارد اینهاست اگر اینها حل شد روشن شد مثلاً ما دموکراسی را با چه معنا و چه مبنای مشروعیتی قبول میکنیم؟ آن وقت در شرط منتخب، که چه کسی منتخب اصلح است معلوم میشود. مثلاً اگر در دموکراسی غربی صلاحیت اخلاقی و اعتقادی و دینی ملاک نیست و فقط رضایت مردم – روی کاغذ – چون گفتیم در عمل، رضایت مردم نیست رضایت الگارشی و سرمایهداری است ولی روی کاغذ میگوید رضایت مردم کافی است برای مشروعیت حاکمیت فلانی. در مردمسالاری دینی ما چه میگوییم؟ در حکومت دینی غیر مردمسالار چه میگویند؟ ما سهتا شقّ داریم یا حکومت ادعا میکند من دینیام یعنی به احکام دین عمل میکنم ولی از مردم نظر نمیخواهم که چه کسی بشود رئیس قوه، چه کسی بشود رئیس فلان جا و... ما از مردم نمیپرسیم و خودمان ضوابط را رعایت میکنیم به تعبیر اینها این میشود استبداد دینی. حکومت دموکراتیک غیر دینی هم میگوید ما هر کسی را مردم با هر خصوصیاتی میخواهند او حاکم بشود شرایطی نداریم، شرب خمر میکند دائمالخمر است؟ باشد! فساد جنسی دارد؟ باشد! فساد اخلاقی و فساد مالی است، اصلاً به خدا و آخرت عقیده دارد یا ندارد؟ زندگی خصوصیاش چطوری است به توچه که چطوری است؟ مردم دوستش دارند رآی دارند اصلاً خوشگل است دوست دارد به قیافهاش رأی بدهند! حزبش را دوست دارند! همشهریمان است دلمان میخواهد به او رأی بدهیم، بعد او هر تصمیمی بگیرد ما تسلیم هستیم.
جمهوری اسلامی و حکومت دینی در عصر غیبت که رضایت خلق را در چارچوب رضایت خدا تعریف میکند و به هر دوی آن کار دارد نه استبداد به نام دین است چون اصلاً استبداد دینی معنا ندارد چون دین، ضد استبداد است، مستبد یعنی طاغوت، فرعون، هر کسی به اسم دین در حکومت دینی در هر مقامی، از بالاترین مقام ولیّفقیه تا پایینترین مقام آن، هرکس بگوید من دلم خواست این کار را کردم این فرعون میشود! این تفرعن و دیکتاتوری است. دیکتاتوری یعنی طاغوت. هیچ کس حق ندارد در جامعه بگوید دلم خواست این کار را کردم. یا از او میپرسند ببخشید مبنای این تصمیمگیری جنابعالی چه بود؟ بگوید به توچه چه بود! حق ندارید، امر به معروف و نهی از منکر، حق سؤال، حق نظارت، من به عنوان شهروند عادی کف خیابان میتوانم بروم از رهبری بپرسم که ببخشید جنابعالی در فلان مسئله چرا این تصمیم را گرفتید و ایشان وظیفه شرعی دارد جواب بدهد! این حکومت شیعی است. امیرالمؤمنین(ع) امام معصوم اینطوری برخورد میکرد. طرف آمده توی مسجد خوارج دارند فحش میدهند شلوغ کردند، هی امیرالمؤمنین(ع) شروع به صحبت میکنند جلسه را بهم میریزند. بعضی از یاران حضرت امیر(ع) رفتند طرف را بگیرند گوشمالی بدهند و او را بیرون کنند درگیر شوند بزنند، حضرت امیر(ع) فرمودند نکنید. فرمودند: «إنّ الدین لایقوم بِتیش» ما حکومت دینی هستیم ما حکومتهای دیگر نیستیم. حکومت دینی و دین خدا با برخورد با خشونت سر پا نمیایستد. بعد گفتند آقا فحش میدهد، بعد فرمودند فحش داد شما حداکثر میتوانید فحش بدهید، تازه من راضی نیستم که فحش بدهید. جوابش این است که افشاگری کنید. بعد به او گفتند توهین نکن، فحش نده، جلسه را هم بهم نریز هر حرفی داری بپرس جواب تو را میدهم. به من اِشکال داری سؤال کن چرا توهین میکنی؟ و این خیلی مهم است و فرمودند «إسئَل بکل لسانک» با تمام پهنای زبانت سؤال کن. یعنی چه میگویی؟ برای چه وحشیانه حرف میزنی؟ چرا توهین میکنی و خشونت میکنی؟ چرا خشونت زبانی میکنی که بعد اینها هم خشونت عملی نشان بدهند؟ حضرت امیر(ع) فرمود اِسئل؟ سؤالت را بپرس، به من اشکال داری بپرس که چه اشکالی دارد و سؤالت چیست که جوابت را بدهم. این حکومت دینی است. از شخص رهبری تا مسئولین دیگر. حالا معمولاً امام و رهبری پاسخگو هستند توی جلسات، بارها افراد تندترین انتقادات را میکنند جواب میدهند بعد پایینتر هرچه میآیی بدتر میشود دیکتاتورتر میشوند! تا میرسی به مسئول محلهتان که دیگر جواب سلام تو را هم میدهد! سلام میکنیم جواب نمیدهد! اینجا برعکس شده. خب مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی یعنی شیعه و فقه شیعه میگوید در عصر غیبت، ما نصب خاص نداریم، هیچ شخص خاصی به اسم از طرف خدا تعیین نشده است نصب عام داریم یعنی چه؟ یعنی ضوابط حاکم را تعیین کردیم اما این که چه شخصی یا چه اشخاصی مصداق این ضوابط هستند، چه اشخاصی صلاحیت دارند طبق ضوابط الهی به مجلس بروند، دولت بروند، رئیس جمهور بشوند، شهردار بشوند یا حتی رهبر بشوند، تشخیص این با مردم و با مؤمنین است. از چه طریق؟ از طریق دو مرحلهای میشود برای این که عوامبازی و عوامزدگی و جنگ قدرت نشود و مسئله لوث نشود، مردم به متخصص رأی بدهند و متخصص برود شخص اول را که میشناسد تعیین کند. ولی مردم حق دارند هم مستقیم هم از طریق نمایندگانشان سؤال کنند. وقتی از رهبر میشود سؤال کرد وقتی رهبری را میشود امر به معروف و نهی از منکر کرد طبق قطعی فقه شیعه، این فرق شیعه با غیر شیعه است، فرق تفکر اسلامی با تفکر غیر دینی است، به شرطی این که توهین نکنی، ضوابط را رعایت کن، هر سؤالی داری بپرس. مکتوب و شفاهی و اینها دارند جواب میدهند. چرا امام(ره) مدام با مردم صحبت میکرد؟ چرا رهبری هر هفته با مردم صحبت میکنند و مرتب راجع به همه چیز توضیح میدهد. آقا انتخابات اینطوری شد به این دلیل شد، آنها این را گفتند ما این کار را کردیم، اینها توضیح است دارد جواب میدهد. سر قضیه هستهای اینطوری شد، بعد اینطوری شد ما این کار را کردیم، یعنی چه؟ یعنی مردم شما حق دارید که سؤال کنید من هم وظیفه دارم و دارم جواب میدهم و توضیح میدهم که چه تصمیمی گرفتیم و چرا؟ اصلاً مردمسالاری واقعی این است. در لیبرال دموکراسی که این کارها را نمیکند، عوامفریبی میکند، شستشوی مغزی میدهد، جواب نمیدهند، مردم ابزار هستند کارهای نیستند. نظامهای استبداد و سلطنت و قبیلهای هم که اصلاً مردم آدم نیستند! یعنی در 90 درصد کشورهای جهان چه به اصطلاح مسلمان و چه غیر مسلمان اصلاً مردم آدم حساب نمیشوند. حکومتها یک مشت آدمهای فاشیست فاسد خانوادههای کثیف دارند حکومت میکنند. اغلب کشورهای مسلمان حکومتهایشان نه دموکراتیک است نه اسلامی است، دیکتاتور اِلمانیاند یعنی دیکتاتور سکولارند! و جالب است همه حکومتها را همین غرب سر کار آورده و از آنها دارد حمایت میکند. تمام حکومتها در کشورهای منطقه و کشورهای مسلمان نه دموکراتیک هستند نه اسلامیاند. طبیعتاً نه مردمسالاری اسلامیاند، همهشان هم دیکتاتوریاند، هم سکولار و اِلمانیاند همه اینها را همین غربی که شعار دموکراسی میدهد همه اینها را در صد سال گذشته غرب سر کار آورد یا به شکل کودتا، سلطنتی، خانوادگی و تا همین الآن هم از آنها حمایت میکند. مثلاً "روسو" آمد در کتاب قرارداد اجتماعی، گفت حکومت مردم بر مردم نمیشود باید بگوییم حکومت اکثریت. آنهایی که اکثریت آراء را به دست میآورند. خواست روی این تضاد یک سرپوشی بگذارد عملاً نشد یعنی یک انحراف اصولی مطرح شد اولاً آمدند پرسیدند ببخشید این حرف شما معنیاش این است که اراده اقلیت، اراده واقعی نیست؟ مگر شما نمیگویید اراده مردم؟ یعنی اراده 51 نفر، اراده واقعی است ولی اراده 49 نفر، اراده واقعی، اراده انسان نیست بخاطر یک نفر که از این طرف به آن طرف برود کل این فلسفه بهم میریزد؟ هم جای حق و باطل و هم جای حقوق و حدود تغییر میکند؟ تهش این شد که این اندیشه آرمانی دموکراسی که ما اینجا مطرح کردیم فقط یک آرمان است و غیر عملی است اگر عمل بشود 4 – 5تا تضاد توی آن بوجود میآید آن تضادها را نمیتوانیم حل کنیم. مداخله مستقیم مردم در حکومت امکان ندارد مگر بگوییم مداخله خیابانی که آن باز صدتا ضرر دارد. حکومت مردم بر مردم میشود حکومت نمایندگان مردم بر مردم، بعد میشود حکومت نمایندگان اکثریت مردم بر مردم، بعد میشود حکومت یک اقلیتی سرمایهدار بر همین اکثریت مردم و اقلیت کل مردم، اکثریت و اقلیت و نمایندگانشان. و ثروت، رسانه و احزاب عملاً دست آنهاست و این حکومت واقعی است و این در نظامهای سیاسی غرب به اسم دموکراسی جا افتاده و همین را پذیرفتند که ما اقلاً چهار قدم از دموکراسی که در فلسفه سیاسی مطرح شده چهار قدم بزرگ عقبنشینی کردیم. عقبنشینیهای تاریخی شده هم تئوریک و هم عملی، ولی معنیاش این نیست که بگوییم اقلیت از هیچ حقی برخوردار نیست، چرا اقلیت باید تابع اکثریت باشد؟ آیا اقلیت از هیچ حقی برخوردار نیست؟ آیا راه قانونی وجود دارد برای مبارزه با آنچه که نظر اکثریت است؟ خب برای جواب دادن به اینها بود که گفتند انتخابات. گفتند انتخابات میگذاریم شما چهار سال صبر کن، اعتراض دارید شما 49 نفرید به نظر 51 نفر اعتراض دارید 4 سال صبر کن! خب این 4 سال اولاً هر ظلمی که صورت بگیرد چه حق اکثریت و چه اقلیت پایمال بشود این 4 سال گارانتی است و باید تا آخر آن صبر کنیم! میخواهم بگویم انواع و اقسام این سؤالات مطرح شد. ما بر چه مبنایی این 4 سال را میپذیریم؟ هیچی. ما برای اینها یک پروتکلهای اجتماعی و سیاسی است که همه اینها مصداق «أفوا بالعقود» میشود. یعنی وقتی خداوند واجب فرمود اگر قراردادی با هم بستید عقود و عقد، همین پروتکلهای سیاسی و اجتماعی، همین قراردادها، همین قوانین است، چون میپرسند که اسلام چه کم داشت که آوردید به آن انتخابات را اضافه کردید؟ جواب این است که لازم نیست چیزی کم داشته باشد، اسلام راجع به محتوا و حقوق و حدود حکومت و شرایط و ضوابط حاکمان حرف زده و اصولی تعیین کرده است اما این که مردم چطوری اینها را بشناسند و مردم چگونه رضایتشان را اعلام کنند و چگونه اِعمال بشود اینها به عرف و عقل و تجربه سیاسی، عرف و قراردادهای اجتماعی است. اگر این عقود، یکی از این عقود انتخابات است که انتخابات میکنیم اکثریت هرچه گفتند شما میآیید میشوید قانونگذار یا میشوید رئیس جمهور یا شما میروید رهبر را تعیین میکنید. این یک قرارداد میشود. هیچ قراردادی طبق فقه ما نباید خلاف شرع باشد. 7- 8 تا شرط میگذارند که هیچ عقد و قراردادی خلاف اینها نباید باشد و الا نامشروع است اگر این شرایط را رعایت کرده یعنی در چارچوب این است یا قرارداد مشروع است، دیگر شما واجب شرعی است که آن قرارداد را اطاعت کنید. یعنی واجب است آن 4 سال آنجا نظارت کند منتها در چارچوب شریعت و مصالح عموم مردم باید رأی بدهد، شورای نگهبان هم یک وظیفهای دارد، مردم هم وظیفه و حقوقی دارند، شورا هم وظیفه و اختیاراتی دارند و نمایندگان هم وظایفی و حقوقی و اختیاراتی دارند. همه جا ترکیب حقوق و حدود و وظایف و اختیارات بر اساس یک پروتکل است. اگر این شد مصداق عقود، یک عقد شرعی شد که آقا چهار سال چهار سال، آن وقت «أفوا» واجب شرعی است که عمل کنید. دیگر نگویید که کجای قرآن گفته باید 4 سال صبر کنیم! چرا 4 سال بله، 5 سال نه،3 سال نه. واقعاً ما نمیدانیم چرا 4 سال؟ چون اینها قانون اساسی آمریکا و فرانسه را برداشتند دیدند آنجا نوشته 4 سال، اینها هم که در مجلس خبرگان ما که قانون اساسی را نوشتند، نوشتند 4 سال! آیا اِشکال دارد چهار سال؟ نخیر. آیا حکمالله 4 سال است؟ نخیر. پس چیست؟ یک قرارداد است. اگر فردا دیدید 4 سال مناسب نیست مصالحی ندارد یا مضارّی دارد 4 سال را یا باید بکنید 5 سال یا بکنید 3 سال. یا باید نوع اختیارات قوا را تغییراتی بدهید، مشکلاتی دارید باید تغییراتی بدهید یا مثلاً دیدید فردا نظام پارلمانی بهتر است یا نظام ریاستی بهتر است یا اصلاً یک نظام ثالثی است که نه ریاستی است نه پارلمانی، خودمان اختراع کردیم، خلاف شرع نباشد، مصالح مردم را تعیین کند اشکالی ندارد. باز مصداق «أفوا بالعقود» میشود. بنابراین این که شرعیت این قراردادهای سیاسی از کجا آمده؟ کجا قرآن و سنت اینطوری گفته است؟ مگر هرچه که شما عمل میکنید باید عیناً نصّ خاص در شریعت داشته باشد؟ باید با توجه به اهداف و احکام و ارزشهای شریعت شما با عقل و تجربه هم اجتهاد کنی، شرط لازم این است که خلاف شریعت نباشد یعنی فعل حرام یا ترک واجبی در حوزه اجتماعیات نکنی. اما به سوی این واجبات و مستحبات و پشت به مکروهات و محرّمات حرکت دادن سیستم و جامعه و نظام که هدف نظامسازی دینی است این بستگی به عقل و تجربه دارد. عیبی ندارد حتی از یک کشور غیر مسلمان هم شما کپی برداشتی عیبی ندارد منافاتی ندارد. ببینید بدعت معنیاش این نیست که هر چیزی که در سنت نیست. این تفکر اخباری است، اخباریهای شیعه و وهابیهای سنی اینها هر دو از این جهت همفکر هستند اینها میگویند هرچه که در سنت نیست بدعت است. مثلاً میگویند هواپیما سوار شدن کجای سنت بوده؟ مجلس مولودی گرفتن برای پیامبر(ص) کجا در سنت پیامبر(ص) بوده؟ چون نبوده پس حرام است. با قاشق و چنگال غذا خوردن کجای سنت پیامبر(ص) است پس حرام است. مگر هرچه که در سنت نیست بدعت است؟ بدعت، خلاف سنت است، هرچه که خلاف سنت است بدعت است. هرچه که نقض سنت است بدعت است نه این که هرچه که در سنت عیناً نیست بدعت است. اخباریهای شیعه این اشتباه را میکنند لذا همینها اول انقلاب گفتند ببخشید مجلس و پارلمان و رئیس جمهور و انتخابات و صندوق آراء اینها کجای روایات اهل بیت(ع) بوده؟ از خودتان چیز درآوردید! اینها خیالشان باید اینها عیناً باشد. یک عده هم از این طرف فکر کردند که اصل مشروعیت به این پروتکلها است! نه؛ این پروتکلها و این قراردادها، خود اینها مشروع است به شرط رعایت شریعت. اینها منشأ مشروعیت نیست. اما جزء برنامه مشروعیت حاکمان، یعنی مصداق حاکم است. چون خدا و پیامبر نگفتند که امروز چه کسی رئیس جمهور باشد چه کسی رهبر باشد؟ چه کسی در شورای شهر برود؟ این را ما باید خودمان بر اساس ضوابط شریعت بفهمیم. میخواهم عرض کنم مسئله، بسیار مسئله دقیقی است هم به لحاظ نظری، دموکراسی و انتخابات، 7- 8- 10تا گره کور اساسی دارد و هم به لحاظ عملی. در عین حال در مقایسه با بسیاری از روشهای حکومت، باز انتخابات، روش اسلامیتری است بخصوص در عصر غیبت که نصب خاص نداریم و نصب عام داریم باز این روش به شرطی که در چارچوب ارزشهای الهی و شریعت باشد به شرطی که او رعایت بشود مصداق «اوفوا بالعقود» است و باز بهترین شرایط است ضمن این که پشت پرده اکثریت و یا اقلیت اینها عملاً تابع یک اقلیت دیگری به نام الگارشی نباید بگذاریم در جمهوری اسلامی سر کار بیایند. این که میگویند نفوذ، نفوذ، یکیاش همین نفوذ در زمان انتخابات در حاکمیتهاست. چون نمایندگان پول میخواهند تریبون میخواهند برای این که رأی بیاورند بعد میگوید تو چقدر پول داری؟ همین الآن یک نماینده بخواهد تبلیغات کند در سایتها دیدم حداقل 70 میلیون تومان باید خرج کند! حالا من نمیدانم بر چه اساسی حساب کردند. خب حالا یک آدم معمولی 70 میلیون و 100 میلیون از کجا بیاورید یا دارد که بخواهد تبلیغات کند؟ خب یا باید یک جوری از طریق حکومتیها در اموال عمومی و بیتالمال دست بیندازی! یا دستت توی جیب سرمایهدار باشد که فردا هم باید جواب او را بدهی. بدهکار میشوی. یا مردم را باید تیغ بزنی و کلاه مردم معمولی را برداری. یا باید بروی از وجوهات شرعی برداری که آن هم امام(ره) اجازه نمیداد که راجع به اشخاص پول وجوه خرج بشود. راه حل چیست؟ شما باید یک مکانیزمی طراحی کنید که نه تصرف در بیتالمال بشود نه سرمایهدار نماینده مجلس بشود که اینها بشوند نمایندههای سرخانه سرمایهدارها در مجلس، نه دزدی بشود. تهیه این مکانیزم، که این کاری است که به عقل و تجربه و اجتهاد و فکر و برنامهریزی است که فرق دموکراسی اسلامی و غیر اسلامی از جمله همینجاست. همین خرمیلیاردرهایی که آمدند همه جا مشهور شدند همه اینها میگویند طرف یا بستنیفروش بوده یا محصلی بوده یک مرتبه آمده ظرف ده سال، میلیارد میلیارد و بعد با 20 تا وکیل، با 4 تا وزیر، با معاون وزیر، با همه اینها مرتبط شده است. اسم هم روی آن میگذارند نمیگویند که این رشوه است! میگوید خدمات اجتماعی! امور خیریه! خب این یک مصیبتی است. الآن باز انتخابات است باید مراقب باشی چقدر خرج میکنی؟ این پول را از کجا میآوری؟ اصلاً این پول را برای چه اینطوری خرج میکنی؟ یک فکری باید برای این تبلیغات درست اسلامی کرد. اینها فرقهای مردمسالاری دینی و غیر دینی است ما خودمان یک مقداری بعضی جاها آلوده شدیم به مفاسد دموکراسی غربی، باید آنها را اصلاح کنیم. تفاوت مردمسالاری دینی با آنها این است.
آخرین نکته این که، 3- 4 تا سؤال در این باب مطرح کردند که من جوابهای کوتاه عرض کنم. 1) این پرسشها را دارند راجع به اصل انتخابات در جمهوری اسلامی میپرسند و این که شما بالاخره اسلامی هستید یا مردمی هستید؟ چطوری هستید؟ نمیفهمند که چطوری میشود هم مردمی باشند هم اسلامی؟ نمیفهمد که خود مردم وقتی مسلمانند و یک نظام اسلامی را رأی دادند و خودشان حمایت کردند هم با رأیشان، هم با اموالشان، هم با جانشان، هم با شعارشان، انتخابشان، همه چیزشان حمایت کردند مشکل از همین جا حل میشود. در فرهنگ اسلامی و شیعی و فرهنگ انقلاب ما، "دینی بودن" قطب مقابل "مردمی بودن" نیست. خود دین، مردمیترین نهاد است و اتفاقاً مردم، دینیترین نهادند. مردم جمهوری اسلامی را نگه داشتند. اگر دست مسئولین بود که تا حالا جمهوری اسلامی ده بار مَلَق شده بود! اصلاً تمام این دعواها و فتنههای داخلی پشت همه اینها مسئولین هستند! یا مسئولین سابق یا مسئولین لاحق! دقت کردید از اول انقلاب، قضیه مرحوم بازرگان، قضیه بنیصدر، قضیه مرحوم آقای منتظری، و همینطور تا همین الان ادامه دارد. هرچه مصیبت و درگیری و مشکل پیش میآید مسئولین هستند و باز مردم به داد میرسند! یک مرتبه 9دی باز مردم میآیند، 22 بهمن، روز قدس، انتخابات، هرچه مسئولین میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند نمیشود مردم نمیگذارند! یک فکری باید به حال این مردم کرد! خب الان مردمسالاری دینی، آقا بالاخره مردم یا دین؟! آقا دینیترین نهاد در این جامعه مردم هستند. مردمیترین نهاد در این جامعه، دین است. چطور نمیفهمی مردمسالاری دینی چیست؟ بعد سؤال میکنند که اسلام چه کم داشت؟ اسلام هیچی. شما راجع به همه مسائل این حرف را میگویید. مگر اسلام راجع به تکتک روشها، مصادیق، موضوعات در همه زمانها نظر داده؟ مگر باید نظر بهد؟ قرآن و سنت، خدای متعال هدف را تعیین میکند، ارزشها را تعیین میکند، احکام کلی را تعیین میکند و جهت را به شما میگوید اما دیگر جزئیات آن را به تو عقل داده، تجربه داده، به تو اخلاق یاد داده، روش یاد داده، زحمت این را دیگر باید خودت بکشی مگر خدا گفته بیعت قبیلهای؟ که خدا بگوید صندوق آراء. نه این را خداوند گفته نه آن را خداوند گفته، همانقدر که بیعت قبیلهای میتواند اسلامی باشد و غیر اسلامی، یعنی میتوانی بیعت با حسین بکنی یا بیعت با یزید؟ هر دویش را کردند. اتفاقاً که بیعت با یزید و معاویه بیشتر کردند تا بیعت با اهل بیت(ع) خب همان بیعت هم که بیشتر خلاف اسلام نتیجهاش شد! که شما میگویید به چه اعتماد کنیم رأی ملت را؟ مگر مردم همه چیز را میدانند و میفهمند؟ خب همان مردمی که آن زمان بیعت میکردند یک اقلیتی با حسین(ع) و یک اکثریتی با یزید، چطور آن زمان مشکلی نبود الان از طریق صندوق رأی این کار را میکنند این بدعت نیست. اگر میگفتند هرکسی را بدون توجه به احکام شرع رأی دادند این بدعت بود. یعنی یک عرقخور یک فاسدالاخلاق، یک آدم بیسواد بیتشخیص، یک آدمی که صلاحیت علمی و عملی ندارد بگویند بیا مملکت را دست اینها بسپاریم. این خلافت شرع میشد و بدعت بود. ولی با چنین کسی نه بیعت حق دارید بکنید نه حق دارید رأی بدهید. از این جهت فرقی نمیکند. اسلام چه کم داشت که انتخابات و پارلمان و قانون اساسی اضافه شد؟ اسلام هیچی کم ندارد. آن زمان اسلام چه کم داشت که بعضی از آن چه که در بین نظام زندگی قبیلهای رایج بود آنها ضمیمهاش میشد؟ هیچی. وقتی باید بگویید اسلام کم داشت که مربوط بشود... ببینید یک وقتی باید یک چیزی دست شما باشد ندارید میگویند چه کم داری؟ ولی این که نباید شما چیزی را از دست من بگیری، شما نمیتوانی بگویی کم داری یا زیاد داری. اصلاً قرار نیست و من چنین وظیفهای ندارم.
سؤال میکنند که دموکراسی بهترین روش است؟ دموکراسی هم عیوب بزرگی دارد هم منافع زیادی دارد ضمن این که تعریف آن هم تعاریف بسیار متضاد و متفاوت دارد. ما اصلاً یک تعریف از دموکراسی در غرب نداریم. ضمن این که روش اجرای دموکراسی هم اقلاً 13 مدل اجرایی برای حکومتهای دموکراتیک تعریف شده است که اینها با همدیگر سازگار نیستند. پس ما نه یک چیز واحدی نه مفهوماً نه مصداقاً به نام دموکراسی نداریم. دموکراسی یک اسم است، هم تعاریف آن، هم مبانی تئوریک آن، هم شیوه اجراییاش، انواع و اقسام دارد. آیا همه اینها مثل هم هستند؟ نخیر. بعضی از این اقسام با نظام دینی قابل جمع است. مثل همین انتخابات و رأیگیریها در چارچوب. بعضیهایش قابل جمع نیست. دموکراسی به عنوان روش تعیین حاکمان، مثلاً قابل جمع است اما به عنوان ارزش مبنای حکومت که هرکس هر کجا اکثریت گفتند نه. ما یک ضوابط پیشینی داریم، منطقی و اخلاقی. آیا این انتخابات پوشش دموکراتیک و تبلیغاتی برای حکومت شرعی است؟ نخیر. حکومت شرعی در هر عصر و هر شرایطی به یک شیوهای اِعمال میشود در شیوه میتوان اجتهاد کرد پس این پوشش دموکراتیک برای حکومت شرعی نیست، این یک روشی است که شما به آن دموکراتیک میگویید ما هم به آن شرعی میگوییم منتها ما میگوییم در چارچوب شریعت، شما میگویید بدون چارچوب شریعت. منتها شما هم نمیگویید بدون چارچوب. شما میگویید در چارچوب لیبرالیزم، ما میگوییم در چارچوب اسلام. ضمن این که این را هم بدانید دموکراسی غیر ایدئولوژیک هیچ جای دنیا وجود ندارد. این که میگویند دعوا، یک عده میگویند دموکراسی متعهد ایدئولوژی، یک عده میگویند دموکراسی آزاد، دروغ است دموکراسی آزاد نیست، ما میگوییم همهمان ایدئولوژیک است همه دموکراسیها متعهد است منتها ما میگوییم دموکراسی متعهد به اسلام، تو میگویی دموکراسی متعهد به لیبرالیزم، که لیبرال دموکراتی. سوسیال دموکراتها هم میگویند دموکراسی متعهد به سوسیالیزم. دموکراسی غیر متعهد نه معنا دارد نه امکان دارد و نه وجود دارد.
یک سؤال دیگر، میپرسند که این بحث دعوت به خود، تبلیغات نامزدها در انتخابات، بالاخره ذات آن دعوت به خود است، دارید میگویید من میخواهم بیایم رئیس شوم! چطوری شما دموکراسی را با اسلام جمع میکنید؟ مگر اسلام نمیگوید که اصلاً یکی از رذیلتها ریاستطلبی و جاهطلبی و من خوبم و او بدست و من از همه بهترم و... این یک رذیلت اخلاقی است انبیاء(ع) آمدند با این منم منمها مبارزه کنند استعلاء علی الارض، قرآن میفرماید که کسانی که دنبال برتری و برتریطلبی روی زمین هستند این علامت بیدینی است. در حالی که در انتخابات افراد باید خودشان را جلو بیندازند حتی رقیبشان را عقب بیندازند بشوند رئیس! خب این هم یک اِشکال. از طرف دموکرات این اِشکال به مردمسالاری دینی میشود که شما بیخود ادای دموکراسی درنیاورید شما اصلاً معتقدید که رقابت انتخاباتی فعل غیر اخلاقی است! چرا ادا درمیآورید؟ اینها پوشش است، شما واقعاً دموکرات نیستید، دموکراسی و رأی مردم را مثلاً زینتی میدانید! از این طرف، یک عده دیندارانی که عرض کردم مثل اخباریون شیعه خودمان هستند و مثل وهابیهای سنتی، اینها میگویند که راست میگویند اسلام به کتمان خود دعوت میکند. گمنام باش. برو لابلای مردم مخفی شو هرچه تو را نشناسند بهتر است! جمع این دوتا چطوری است؟ جواب این است که آن عرضه کردن خود، هدف شهرت و ریاست و محبوبیت و عوامفریبی است و روش آن هم نامشروع میشود یعنی تهمت به دیگران، دروغ گفتن، وعده دروغ، عوامفریبی و منم منم گفتن. آن غیر از این است. آن حتماً یک رذیلت اخلاقی است اگر شخص به خودش به عنوان هدف دارد نگاه میکند اما اگر ما یک عنوان شرعی دیگری داریم به نام مسئولیتپذیری که اگر یک کاری، یک خلأئی در جامعه اسلامی است واجب کفایی است که هرکسی در خودش این توان را میبیند و واقعاً این توان را داشته باشد باید خودش را عرضه کند. الآن شما میدانید در جامعه اسلامی هر شغلی که نباشد در حالی که جامعه به آن احتیاج دارد میدانید بر همه واجب است بروند آن را یاد بگیرند. مثلاً بگویند شهر، پزشک ندارد! بر همه تک تک واجب میشود بروند پزشک بشوند تا به حد کفایت برسد وقتی که رسید دیگر جواب نیست. میگویند این شهر نانوا ندارد، این شهر مکانیک ندارد، رفتگر ندارد، این شهر فقیه، کم دارد. این شهر رسانه کم دارد، سینما، تئاتر، نویسنده، موسیقی درست کم دارد، لذا وقتی این موسیقی درست نبود بچهها سراغ موسیقیهای باطل میروند نه این که ترک موسیقی کنند. واجب کفایی میشود بروی موسیقی صحیح را تأمین کنی، تربیت کنی که این خلأ پر شود که اینها به سمت موسیقی فاسد و مفسد بروند. همین حکم شرعی و از این احکام زیاد است. میگوید اگر جنابعالی برای وکالت، برای ریاست جمهوری این توان را واقعاً داری، و خودت را اعلم میدانی، چون روایت داریم که اگر کسی بداند – این خطاب به نامزدهای انتخاباتی است – در روایت داریم اگر کسی بداند، نمیگوید برای این مقام شایسته نیست بلکه میگوید شایسته هست ولی از او شایستهتران هستند «من هو أعلم منه» کسانی که از او متخصصتر و آگاهترند و خودش را برای یک ریاستی عرضه کند فرمودند این جهنمی است! این خطاب به تمام نامزدهای همه انتخاباتها. این روایت را باید به آنها نشان بدهیم. هرکس خودش را جلو میاندازد که برود مجلس یا رئیس جمهور شود یا شورای شهر شود در حالی که میداند شایستهترین فرد نیست، فلانی و فلانی از من صالحترند. عالمترند، تقوایشان و عرضهشان بیشتر است. روایت ما میگوید اگر خودت را عرضه کنی «فهو خائن» این عین روایت است. بعد در یک روایت دیگر دیدم که فرمود «فمن خان الله و رسوله و المؤمنین» به خدا خیانت کرده، به پیامبر خیانت کرده، به جامعه دینی و به کل امت خیانت کرده است. هرکسی که نامزد میشود برای یک کاری که میداند از همه شایستهتر نیست؛ و کسی از او شایستهتر هست و میتواند بیاید انتخابات و آمده، باز من بروم با او رقابت کنم این حرام است. اما انتخابات اسلامی این است یک فرق دموکراسی دینی با دموکراسی غربی، فرقهای زیادی دارد از جمله باز یکیاش این است، اگر خودت را صالحترین شخص نمیدانی یا صالحترین نمیدانی ولی آن کسی که صالحترین است نمیآید واجب کفایی بر خودت میبینی که بروی، حالا اگر نروی و خودت را عرضه نکنی فعل حرام انجام دادی! چون واجب کفایی است که بروی. بعد که میروی در روش آن هم تأثیر دارد. اگر یک کسی واقعاً برای تکلیف آمده دیگر در انتخابات و در تبلیغات، دروغ و عوامفریبی وعده الکی و تهمت زدن و این کارها را هرگز نمیکند، پس روش او هم فرق میکند، روش دموکراسی اسلامی با دموکراسی غربی فرق میکند. آن هم همینطور. تبلیغات انتخابات در مردمسالاری دینی باید کاملاً تحت نظارت باشد، انتخابات طبقاتی و سرمایهداری نشود، خرید رأی نشود، دعوت به خود هم دو جور است. یکی دعوت به خود برای خودپرستی، این حرام است. یکی دعوت به خود برای این که من میتوانم به شما خدمت کنم، شما من را بگذارید مسئول فلان فدراسیون ورزشی، من مشکل فساد در آن فدراسیون را میتوانم حل کنم. آن وقت وظیفه شرعیات هست بروی، آن وقت باید خودت را به مردم معرفی کنی. این که بعضیها میگویند حضرت امیر(ع) ببخشید چطوری است که اوج خضوع اخلاقی، در عین حال دیدید یک تعابیری حضرت امیر(ع) راجع به خودشان دارند که اگر یک آدم نفهمی نگاه کند فکر میکند که ایشان چقدر خودمحور هستند! چه تعابیری حضرت امیر(ع) راجع به خودشان دارند. حقیقت از من میآید، حقیقت به من برمیگردد، من فلانم، من کی هستم، من کوهی هستم که پرندهها به قلههای آن نمیرسند. من کوهی هستم که تمام آب و طراوت و سیلاب از آن میآید. من اینم، من اینم و... ببخشید جنابعالی که میگوید هی نگویید من، خودتان که اسوه اخلاق هستید این منمنها چیست که میگویید؟ جواب این است که ما دوتا «من» داریم. یک وقتی میگویم من، که من بشوم رئیس شما و بیایم سواری از شما بگیرم، یک وقت میگویم من، که راه نجات شما، راه خدمت به شما دست من است. اینها تفاوتهای آن است.
و آخرین نکته و آخرین تفاوتی که عرض میکنم، دموکراسی روش است یا محتوا؟ اینها میگویند دموکراسی دینی یک اصطلاح مندرآوردی است، مردمسالاری دینی یا جمهوری اسلامی، بالاخره یا جمهوری؟ یا اسلامی؟ جمهوری اسلامی یک مفهوم متشابه است و جمع دموکراسی و دین به همین علتی که عرض کردم مشکل است. جوابش این است که اگر دموکراسی محتواست و مفهوم سکولار بودن در دموکراسی نهفته است، لاینفک است، یعنی دموکراسی حتماً باید سکولار باشد. بله دموکراسی با دین، قابل جمع نیست. ما دین دموکراتیک، دموکراسی دینی همه به یک اندازه بیمعنی است. اما اگر دموکراسی را به یک معنا روش میگیرید یعنی چه؟ یعنی حاکمان منتخب مردم باشند و منافع مردم را تأمین کنند و پاسخگو در برابر مردم باشند به این معنا، این اسلامی است چون ما عیناً آیات و روایاتی را داریم که همین مضمون را دارد که میفرماید حکومت، امانتالله و امانتالناس. امانت خدا و مردم است. میگوید عادیترین مردم حق دارند هر کدام مسئولین را امر به معروف و منکر کنند بلکه وظیفه دارند نه این که حق، واجب است. حاکمان هم باید مردم را امر به معروف و نهی از منکر کنند هر دو باید نقد کنند و نقدپذیر هم باشند. رضاًالناس و رضاً عامه، آقا مسلمبنعقیل را گرفتند جوان بیست و چند ساله را دارند شهید میکنند در آخرین نطقش قبل از شهادتش، نمیدانم چرا اینها را روی منبرها و روضههای کربلا نمیگویند؟ برای این که خیلیهایشان ندیدند. یکی از دلایلی که ابنزیاد به مسلم میگوید تو آمدی بهم ریختی و همه را به جان هم انداختی، جنگ داخلی بین مسلمانها راه انداختید مردم داشتند مثل آدم زندگی میکردند، شماها آمدید شلوغ کردید و همه را به جان هم انداختید، یعنی میخواهد بگوید شماها تفرقه ایجاد کردید، مسلم میگوید نه، اینطور نیست مردم از ما خواستند ما بیاییم. مردم کوفه هزاران هزار نامه به ما نوشتند، ما خودمان را بر مردم تحمیل نکردیم. بعد آنجا تعبیر رضاًالناس را بکار بردند. خیلی تعبیر عجیبی است اصلاً دقیقاً ضد دیکتاتوری است. یکی از دلایل میگوید ما با شما درگیر شدیم برای نجات مردم، چون شما آلوده هستید به روش 1) مثل کسرا و قیصر دارید حکومت میکنید. اسمتان حکومت اسلامی و خلافت اسلامی است اما مثل شاه و مثل حکومتهای غربی (روم) دارید حکومت میکنید. 2) اموال عمومی را بالا میکشید و بین خودتان دست به دست میکنید. آیه قرآن است میفرماید که «دولتاً بین اغنیاء و منکم» اموال عمومی به اسمهای مختلف دست خودتان است، از این به آن پاس میدهد و آن هم به او پاس میدهد! اما پایین توی بدنه مردم نمیآید! 3) حکومت میکنید بر مردم بغیر رضاً الناس! بدون رضایت مردم، دیکتاتور هستید، الجبابره! شما دیکتاتور هستید مردم شما را نمیخواهند به زور دارید بر مردم حکومت میکنید. این خیلی چیز مهمی است. این عین عبارت مسلمبنعقیل به ابنزیاد است، میگوید دیکتاتور هستید، هم فاسدید، هم دزدید، هم دیکتاتور هستید. خب اینها تعابیر اسلامی است. حالا اگر دموکراسی میخواهد همینها را بگوید خب ما از نوع الهی و دینیاش توأم با بقیه کمالات اسلامی، اسلام دارد میگوید؛ اگر چیز دیگری میگویید ما قبول نداریم. حکومتهای اسلامی در کشورهای مسلمان دنیا، همه را خود شماها سر کار آوردید. در واقع دموکراسی اسلامی و مردمسالاری دینی مزایای دموکراسی غربی را دارد و تلاش میشود که صدمات آن را نداشته باشد. یعنی شما میگویید هرکس مردم و اکثریت به او رأی دادند حاکم شود ما هم میگوییم بله. پس دموکراسی که ما میگوییم همان دموکراسی شماست با دوتا شرط اضافی، یعنی دوتا سختگیری، اکثر مردم باید قبولت داشته باشند! ما دوتا سختگیری دیگر اضافه داریم یک) باید آدم صالح و پاک و عالم و فاضل و عادلی باشی. دو) حق نداری هرطور دلت خواست حکومت کنی و در چارچوب احکام خداوند و عدالت باید حکومت کنی. خب حالا سؤال این دموکراسی بیشتر مصالح مردم را در نظر گرفته یا آن دموکراسی؟ شما هرچه برای رئیس شرط کمتری بگذاری به چه کسی بیشتر خدمت کردی؟ به خود رئیس! به چه کسی بیشتر خیانت کردی؟ به آن مردمی که تحت حکومت او هستند. یعنی کسی بگوید آقا هرکس از درآمد بیرون، بیشتریها قبول کردیم رئیس ما بشود! خب چطوری؟ این آدم کیه؟ چطوری آدمی است؟ هرکس باشد! دروغگو است؟ دزد است؟ خودخواه است؟ راحتطلب است؟ عیاش است؟ حرامخوار است؟ نه، ما با اینهایش کاری نداریم! بعد در چه چارچوبی تصمیم میگیرید؟ هیچی چارچوب نمیخواهد! فقط همان قانون و پروتکلهای اجتماعی و الا ضوابط دیگری نیست. خب این یعنی چه؟ یعنی آقا خیلی کارها میتوانی با این جمع انجام بدهی و کسی هم نمیتواند به تو حرف بزند. اما اگر یک مکتبی گفت کسی که اولاً باید اکثریت او را قبول داشته باشند رضاالناس؛ دوم؛ تو اصلاً کی هستی که داری میروی مجلس برای ما قانون بنویسی؟ داری رئیس جمهور میشوی؟ میلیاردها پول مملکت را دست تو میسپارند؟ تو کی هستی؟ باید یک شرایط و ضوابطی داشته باشی. سوم؛ هر طوری که دلت بخواهد نمیتوانی تصمیم بگیری، چه رهبر، چه عضو شورای روستا! باید در چارچوب مکتب باشد.
اینها بعضی از نکاتی بود که خواستم عرض کنم که انتخابات با تحریف اسلامی، مزایای دموکراسی غربی را دارد، مضارّ آن را ندارد. البته روی کاغذ، ولی در جامعه ما گرفتار بعضی از این مضارّ آن هستیم که خلاف مردمسالاری دینی است اما طبق همین ضوابط دموکراسیهای غربی است یا استبدادهایی که در بعضی از کشورهای دیگر هست.
پایان
هشتگهای موضوعی